

ترجمه: ملاحظه کردن, بررسی کردن کسی/چیزی, چک کردن, بررسی کردن
مترادفها: inspect, examine, review, investigate
متضادها: ignore, overlook, neglect
ترجمه: برگزیدن برای انجام کاری, گزینش کردن برای انجام کاری, انتخاب کردن برای انجام کاری, انتخاب به انجام چیزی
مترادفها: decide to do something, opt to do something, select to do something
متضادها: refuse to do something, reject to do something, decline to do something
ترجمه: روی چیزی کلیک کنید, روی چیزی فشار دهید, بر روی چیزی کلیک کنید, برای انتخاب کلیک کنید
مترادفها: select, press, hit
متضادها: deselect, unselect, ignore
ترجمه: نزدیک به کسی/چیزی, نزدیک به, پیش کسی/چیزی, در مجاورت
مترادفها: near, adjacent to, in proximity
متضادها: far from, distant, remote
ترجمه: یافتن, برخوردن به, به کسی/چیزی برخورد کردن, روبرو شدن با
مترادفها: encounter, find, discover
متضادها: ignore, overlook, miss
ترجمه: آمدن از, از … آمدن, برخاستن از, منشاء گرفتن از
مترادفها: originate, derive, spring from
متضادها: leave, depart, go away
ترجمه: وارد چیزی شدن, داخل چیزی شدن, به چیزی وارد شدن
مترادفها: enter, arrive, join
متضادها: leave, exit, withdraw
ترجمه: هر چه زودتر!, بیا!, عجله کن!
مترادفها: hurry up!, let's go!, get moving!
متضادها: slow down!, wait!, take your time!
ترجمه: به چیزی فکر کردن, ایجاد کردن, تولید کردن, فکر کردن به
مترادفها: devise, create, innovate
متضادها: discard, ignore, neglect
ترجمه: مقایسه با چیزی, مقایسه با, در مقایسه با, مقایسه شده با
مترادفها: contrasted with, evaluated alongside, measured against
متضادها: ignored, disregarded, separated from
ترجمه: تمرکز کردن روی چیزی, متمرکز بر چیزی, متمرکز شدن بر چیزی, تأکید بر چیزی
مترادفها: focus, direct attention, center on
متضادها: distract, disperse, scatter
ترجمه: نگران درباره چیزی, دغدغه دار, مشتاق, نگران
مترادفها: worried, troubled, anxious
متضادها: unconcerned, indifferent, unworried
ترجمه: مربوط به چیزی, درگیر چیزی, نگران چیزی
مترادفها: involved with, interested in, engaged with
متضادها: unconcerned, indifferent, apathetic
ترجمه: باور به کسی/چیزی, اعتماد به کسی/چیزی, اطمینان به کسی/چیزی
مترادفها: trust, faith, assurance
متضادها: doubt, uncertainty, lack of trust
ترجمه: پیوند خورده به چیزی, وابسته به چیزی, متصل به چیزی
مترادفها: linked to, related to, associated with
متضادها: disconnected from, separated from, isolated from
ترجمه: در ارتباط با, متصل با کسی/چیزی, متصل به, مربوط به
مترادفها: related to, associated with, linked to
متضادها: disconnected from, unrelated to, detached from
ترجمه: تشکیل شدن از, متشکل از, شامل_شدن_کسی/چیزی, شامل شدن
مترادفها: be composed of, be made up of, include
متضادها: exclude, remove, omit
ترجمه: سازگار با چیزی, مناسب با, سازگار با, همخوان با
مترادفها: harmonious with, in alignment with, compatible with
متضادها: inconsistent with, contradictory to, discrepant from
ترجمه: مشارکت کردن در چیزی, سهم دادن به چیزی, مشارکت در چیزی, کمک کردن به چیزی
مترادفها: donate, provide, assist
متضادها: withhold, subtract, detract
ترجمه: کنترل بر, نفوذ بر, کنترل بر کسی/چیزی, قدرت بر
مترادفها: authority over, influence over, dominion over
متضادها: powerlessness, submissiveness, disempowerment
ترجمه: کنار آمدن با چیزی, مقابله کردن, مدیریت کردن
مترادفها: manage, handle, deal with
متضادها: succumb, give up, fail
ترجمه: مواجهه با کسی, سر و کار داشتن با کسی, دست و پنجه نرم کردن با کسی, کنار آمدن با کسی
مترادفها: address, handle, manage
متضادها: ignore, neglect, overlook
ترجمه: مقابله با چیزی, کنترل چیزی, رسیدگی به چیزی, سر و کار داشتن با چیزی
مترادفها: handle, address, manage
متضادها: ignore, neglect, avoid
ترجمه: درخواست چیزی کردن, خواستار چیزی بودن, نیاز به چیزی داشتن, خواستار چیزی شدن
مترادفها: request, demand, require
متضادها: ignore, disregard, reject
ترجمه: فراخواندن کسی, توجه کردن به کسی, خواستن از کسی, تماس با کسی گرفتن
مترادفها: invite, summon, request
متضادها: ignore, overlook, dismiss
ترجمه: نمی توانم هزینه کنم, نمیتواند چیزی را بپردازد, قادر به خرید چیزی نیستم, نمی توانم چیزی را بخرم
مترادفها: lack the funds, not have the means, be financially constrained
متضادها: can afford, have the means, be financially secure
ترجمه: به چیزی اهمیت دادن, به چیزی اهمیت قائل شدن, به چیزی توجه کردن
مترادفها: be concerned about, value, be interested in
متضادها: disregard, neglect, ignore
ترجمه: مراقبت از کسی, اهمیت دادن به کسی, توجه کردن به کسی, مراقبت کردن از کسی
مترادفها: look after, tend to, be concerned about
متضادها: neglect, abandon, disregard
ترجمه: چیزی را انجام دادن, به مرحله عمل درآوردن, انجام دادن, اجرا کردن
مترادفها: execute, perform, implement
متضادها: abandon, neglect, disregard
ترجمه: مسبب شده توسط, سبب شده توسط چیزی, ایجاد شده توسط, باعث شده توسط
مترادفها: resulting from, brought about by, attributed to
متضادها: prevented by, averted by, blocked by
