

ترجمه: شایسته بودن برای چیزی, حق داشتن برای چیزی, حق داشتن به چیزی, مستحق بودن به چیزی
مترادفها: have the right to, be eligible for, qualify for
متضادها: be disqualified from, be ineligible for, not be entitled to
ترجمه: باید چیزی انجام دهد, مورد انتظار است که چیزی انجام دهد, پیشبینی میشود که چیزی انجام دهد, انتظار میرود چیزی انجام دهد
مترادفها: should, ought to, are supposed to
متضادها: are not expected to, may not, are discouraged from
ترجمه: معلوم میشود که چیزی انجام شود, کشف شده است که چیزی انجام دهد, یافته میشود که چیزی صورت گیرد, کشیده میشود که چیزی انجام شود
مترادفها: be determined to, be seen to, be established that
متضادها: be hidden from, be concealed, be unrecognized
ترجمه: در حال پیشرفت بودن, به جلو رفتن, ادامه دادن, در حال وقوع است
مترادفها: continuing, progressing, advancing
متضادها: stopping, ceasing, halt
ترجمه: قرار است چیزی انجام دهد, قصد داشتن برای انجام کاری, قرار است انجام دهد, میخواهد انجام دهد
مترادفها: intend to, plan to, will
متضادها: will not, not intend to, avoid
ترجمه: به نام .... شناخته شدن, به عنوان کسی/چیزی شناخته شده, به عنوان .... شناخته شدن, به عنوان .... معروف بودن
مترادفها: be called, be referred to as, be identified as
متضادها: be forgotten, be unrecognized, be ignored
ترجمه: به عنوان کسی که کاری را انجام میدهد شناخته شدن, مشهور بودن به چیزی, شناسایی شده است که چیزی انجام دهد, شناخته شده برای انجام کاری
مترادفها: be recognized for doing something, be acknowledged for doing something, have a reputation for doing something
متضادها: be unknown to do something, be unrecognized for doing something, lack a reputation for doing something
ترجمه: تهیه شده از چیزی, از چیزی درست شده, تشکیل شده از, ساخته شده از
مترادفها: consist of, composed of, constructed from
متضادها: dismantled, broken down, deconstructed
ترجمه: تشکیل شده از چیزی, شکلگرفته از چیزی, به وجود آمده از چیزی, تشکیلشده از چیزی
مترادفها: composed of, consisting of, formed from
متضادها: not consisting of, excluding, lacking
ترجمه: قرار است چیزی انجام دهد, قصد داشتن برای انجام کاری, معنی داشتن برای انجام کاری, به منظور انجام کاری
مترادفها: be intended to, be designed to, be supposed to
متضادها: be unintentional, be misinterpreted, be irrelevant
ترجمه: گزارش شده است که, گزارش شده است که چیزی است, به عنوان چیزی اعلام شده است, به عنوان چیزی گزارش شده است
مترادفها: alleged to be, claimed to be, purported to be
متضادها: discredited, disproved, contradicted
ترجمه: به اصطلاح به چیزی شناخته میشود, گفته میشود که چیزی است, گفته شده که چیزی است, به عنوان چیزی گفته میشود
مترادفها: is believed to be, is considered to be, is reported to be
متضادها: is not considered to be, is denied to be, is disbelieved to be
ترجمه: مقرر شده که کاری انجام دهد, فرض شده که چیزی انجام دهد, مفروض است که کاری انجام دهد, باید کاری انجام دهد
مترادفها: is expected to, is meant to, is intended to
متضادها: is not required to, is free to, is allowed to
ترجمه: محاصره شده توسط کسی/چیزی, احاطه داشتن, احاطه شده توسط کسی/چیزی
مترادفها: encircled, enveloped, enshrouded
متضادها: isolated, separated, removed
ترجمه: مقصر بودن, مسئول بودن, گناهکار بودن
مترادفها: be responsible, be at fault, take the blame
متضادها: be blameless, not be responsible, be innocent
ترجمه: به یاد داشته باشید, در نظر داشته باشید, به خاطر سپردن کسی/چیزی, به خاطر داشته باشید
مترادفها: consider, keep in mind, remember
متضادها: forget, overlook, disregard
ترجمه: آغاز کردن با چیزی, ابتدا با چیزی شروع کردن, با چیزی شروع کردن
مترادفها: start with, commence with, initiate with
متضادها: end with, conclude with, finish with
ترجمه: به کسی/چیزی ایمان داشته باشید, باور کردن به کسی/چیزی, اعتقاد داشتن به کسی/چیزی, ایمان آوردن به کسی/چیزی
مترادفها: trust, have faith in, count on
متضادها: doubt, disbelieve, mistrust
ترجمه: مال کسی بودن, متعلق به کسی, قابل تعلق به کسی
مترادفها: be owned by, be part of, be affiliated with
متضادها: disown, separate from, exclude
ترجمه: به چیزی متعلق بودن, از آن چیزی بودن, جزو چیزی بودن, متعلق به چیزی
مترادفها: be a part of, be affiliated with, be associated with
متضادها: disown, separate from, exclude
ترجمه: فایده بردن از چیزی, سود بردن از چیزی, مزیت گرفتن از چیزی, بهرهبرداری از چیزی
مترادفها: gain from, profit from, take advantage of
متضادها: suffer from, lose out on, miss out on
ترجمه: هر دو طرف, دو سویه, دو طرفه
مترادفها: either side, two sides, both parties
متضادها: one side, single side, unilateral
ترجمه: قطعا کاری خواهد کرد, مجبور به انجام چیزی, محکوم به انجام کاری است, مسلم است که کاری را انجام دهد
مترادفها: certain to, sure to, destined to
متضادها: unlikely to, not expected to, improbable
ترجمه: پرورش دادن, آموزش دادن, کسی را بزرگ کردن, بزرگ کردن
مترادفها: nurture, raise, rear, educate, mention
متضادها: neglect, abandon, ignore
ترجمه: سبب چیزی شدن, موجب چیزی شدن, پدید آوردن
مترادفها: cause, produce, effect
متضادها: prevent, stop, hinder
ترجمه: مطرح کردن, پیش کشیدن, چیزی را مطرح کردن, به میان کشیدن
مترادفها: mention, raise, introduce
متضادها: ignore, suppress, conceal
ترجمه: از طریق, با استفاده از, به وسیله چیزی, به وسیله
مترادفها: through, via, by utilizing
متضادها: without, not using, excluding
ترجمه: تا الان, هم اکنون, در حال حاضر, تا حالا
مترادفها: at this point, currently, so far
متضادها: before now, earlier, previously
ترجمه: در پایان چیزی, تا پایان چیزی, تا انتهای چیزی
مترادفها: at the conclusion of, by the time of, toward the end of
متضادها: at the beginning of, during, before the end of
ترجمه: زمانی که..., هنگامی که..., تا زمانی که..., تا آن زمان...
مترادفها: when, at the point that, by the time
متضادها: before, earlier than, prior to
