بی گناه, بی‌گناه, پاک, معصوم, بی‌تقصیر, مبرا, مقدس, آدم بی‌گناه, آدم ساده, بی‌ضرر

صندوقچه, محفظه, آخورک, سطل, گردران, جازغالی, صندوق, لاوک, تغار, آخور, انبارک

جزئی, خرد, فرعی, صغیر, مینور (موسیقی), رشته فرعی, کمتر, رشته دوم, کوچکتر, رشته شناور, پایین رتبه, فرد زیر سن قانونی, خردسال, در رشته شناور تحصیل کردن, شخص نابالغ, در رشته دوم درس خواندن, در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن

زنجیر, زنجیره, کند و زنجیز, حلقه, سلسله, (مجازاً) رشته, زنجیر کردن, زنجیرکردن

درب, سرپوش, کلاهک, در, دریچه, پلک چشم, چفت, کلاهک گذاشتن, دریچه گذاشتن, چفت زدن به

قطب, دسته بلند چیزی, تیر, تیر چراغ برق, دیرک, قطب‌دار کردن, تیرک, تیردار کردن, با تیر یا دیرک محکم کردن, (با حرف بزرگ) لهستانی

سکته, ضربه, حرکت, سکته (مغزی), نوازش کردن, حرکت دست و پا (در ورزش شنا), ضربه (قلم موی نقاشی و...), ناز, ضربت, نوازش, لطمه, رخداد, ضرب, رویداد (ناگهانی), ضربه به توپ (کریکت، گلف و ...), تکان, حرکت پارو, لمس کردن, پاروزن عقب قایق (قایق‌رانی), دست کشیدن روی, ناز کردن, زدن, سرکش گذاردن (مثل سرکش روی حرف کاف)

امنیت, تأمین, امنیتی, ایمنی, گیت بازرسی, امان, وثیقه, ضمانت, تضمین, آسایش خاطر, اطمینان, مصونیت, گرو, ضامن

In, relating to, or characteristic of the countryside rather than the town.
remote rural areas

متخصص, کارشناس, ویژه‌گر, ویژه‌کار, پزشک متخصص

غیر صمیمی, دور, دوردست, فاصله‌دار, سرد, غیرصمیمی, سرد (در برخورد با دیگران)

کاوش کردن, سیاحت کردن, وارسی کردن, جست‌وجو کردن, (به‌دقت) بررسی کردن, پی گردیدن, بازدید کردن

دوهفته, چهارده شب, چهارده روز, دو هفته, هر دو هفته یکبار

نسل, تولید, زایش, ساخت, تولید نیرو

خراشیدن, خراش, خاراندن, خط و خش, خط زدن, خاریدن, قلم زدن, زخم کردن, خراش دادن, تراش, پنجه کشیدن, خط انداختن, خش انداختن, چرک‌نویس, بدون آوانس, بدون ارفاق (گلف)

پهن, عریض, گشاد, جامع, پهناور, گسترده, زن هرزه, غلیظ (لهجه)

ناحیه, بخش, منطقه, حوزه, بلوک

صفحه کلید, کیبورد, ردیف مضراب, صفحه‌کلید (کامپیوتر، ماشین تحریر و...), (در ماشین تحریر) ردیف حروف, کیبورد (موسیقی)

هزینه, برآمد, خرج, مخارج, هدر دادن

برش, تکه, قاش, ضربه چرخشی (گلف، تنیس و...), باریکه, برش دادن, قاچ کردن, باریک, گوه, حلقه حلقه کردن, سهم, قسمت, تیغه گوشت بری, قاش کردن, بریدن, قاچ

نمایندگی, نمایش, نماینده, تمثال, ارائه, وکالت, بازنمایی

به‌طور غیرمنتظره, به طور شگفت‌آور, در کمال شگفتی, به‌طور حیرت‌آور

نامزد, داوطلب, کاندیدا, خواهان, متقاضی, کاندید, داوطلب (آزمون), داوخواه

دموکراتیک, برخوردار از دموکراسی, مردمی, [وابسته به حزب دموکرات]

پایدار, باثبات, استوار, محکم, ثابت, پابرجا, بی‌تکان, اسطبل, مداوم, در اسطبل نگهداری کردن, محک کردن, در اسطبل گذاشتن (اسب), ثابت کردن, استوارشدن, طویله, اصطبل, در طویله بستن, جا دادن, پایا

گفت‌وگو کردن, مذاکره کردن, گفتگو کردن, به پول نقد تبدیل کردن (چک و برات), طی کردن

آدم سفیه و احمق, آدم ابله, خرف, آدم احمق, سبک‌مغز, ساده

توافق, سازش, موافقت, قرارداد, تفاهم‌نامه, پیمان, معاهده, قرار, توافق‌نامه, قبول, (حقوق) معاهده و مقاطعه, (دستور زبان) مطابقه نحوی

احساس؛ عقیده؛ گمان, اثر, تصور, جای مهر, برداشت, گمان, نظر, عقیده, تأثیر, خیال, احساس, ادراک, خاطره, نشان‌گذاری, چاپ, طبع

چشمگیر, مؤثر, شگفت‌انگیز, برانگیزنده, تحسین‌برانگیز, برانگیزنده احساسات, گیرا