Load heavily.
she walked forward burdened with a wooden box

نوری, بصری, [وابسته به بینایی]

تحریف شدن, کج کردن, تحریف کردن, از حالت عادی خارج شدن, غیرعادی جلوه کردن, از شکل طبیعی انداختن, تغییر دادن

کرسی ریاست را اشغال کردن, رئیس جلسه بودن, ریاست کردن بر, ریاست جلسه را برعهده گرفتن, ریاست جلسه را به عهده داشتن, ریاست کردن, اداره کردن هدایت کردن, اداره کردن, سرپرستی کردن

بازمانده, شخص زنده, باقیمانده

زباله, ریختن, بیرون ریختن, خالی کردن, دور انداختن, توده کردن, بهم زدن (رابطه عاشقانه), با بی‌مسئولیتی کسی را ول کردن, ول کردن, ترک کردن, انداختن, جنس را (برای رقابت) به قیمت خیلی ارزان فروختن, پرت کردن, بازارشکنی کردن, جای بد و ناخوشایند, (کامپیوتر) روبرداری, بیغوله, روبرداری کردن از حافظه, محل تخلیه (زباله), تخلیه کردن حافظه, آشغال, آشغالدانی, تفکر, خیال

وقوع, رویداد, واقعه, خطور, پیشامد, رخداد, بروز, اتفاق, وجود, تصادف

دستگاه, اسباب, آلت, وسیله, لوازم, ماشین, جهاز

خروجی, برونداد, تولید, بازده, محصول, بازده داشتن, تولید کردن

عملیاتی, قابل استفاده, کاربردی, مؤثر, دایر

دست‌نخورده, صدمه ندیده, بی‌عیب, سالم, کامل, صدمه‌ندیده

شهرداری, (مربوط به, وابسته به شهر/شهرداری, شهری, وابسته به) شهر

وابسته به روانپزشکی, روان پزشکی

آستانه, استانه, درگاه, سرحد, آستانه (درب), استانه مانند, استانه ای

تراکم, چگالی, غلظت, چگالی (فیزیک), انبوهی

مشوق, انگیزه, پاداش, فتنه‌انگیز, آتش‌افروز, موجب

متراکم, غلیظ, انبوه, خنگ, احمق, چگال

کنجکاوی‌انگیز, جذاب, کنجکاوگر, مسحورکننده, خواهان‌ساز, مجذوب‌کننده, خیره‌کننده, انگیزنده

گونه, لپ, لب, رو داشتن, آدم پررو, پررویی

با کف دست زدن, کشیده زدن, سیلی, سیلی زدن, تودهنی, چَک, ضربت, ضربت سریع, صدای چلب‌چلوپ, تپانچه زدن, زدن

خالص، ناب, صرف, مطلق, محض, خالص, بزرگ, راست, عظیم, تند, زیاد, به‌طور عمود, یکراست, پاک, به‌کلی, مستقیماً, ظریف, پارچه ظریف, حریری, برگشتن, انحراف حاصل کردن, کنار رفتن, کنار زدن

هکتار, جریب فرنگی (برابر با ۴۳۵۶۰ فوت بر مربع و یا در حدود ۴۰۴۷ متر مربع) برای سنجش زمین, جریب, زمین, [واحد اندازه گیری سطح]

بسیار خنده‌دار, (خیلی) خنده‌دار, فوق‌العاده خنده‌آور, فکاهی, مضحک

سهم, بخش, پرس (خوراک), قسمت, جز, تکه, بهره, برخه, نصیب, سرنوشت, ار, تسهیم کردن, سهم‌بندی کردن, بخشیدن

لابی, سرسرا, مذاکره‌ی غیررسمی, لابی‌ (سیاست), نجوا کردن, لابی‌گری کردن, تحمیل‌گری کردن, تحمیل کردن, راهرو, تحت فشار گذاشتن, دالان, سالن انتظار (در راه‌آهن و غیره), سالن هتل و مهمانخانه, سخنرانی کردن, (آمریکا) برای گذراندن لایحه‌ای (در سالن انتظار نمایندگان مجلس) سخنرانی و تبلیغات کردن

دورگرفتن, شامل شدن, احاطه کردن, در بر گرفتن, حلقه زدن, دارا بودن, شامل بودن, دربرگرفتن, محاصره کردن

فاسد (از نظر اخلاقی), خراب کردن, فاسد کردن, فاسد شدن, فاسد, از راه به در کردن, فاسد کردن (از لحاظ اخلاقی), خراب کردن (داده‌های کامپیوتری)

دستی, با دست انجام شده, نزدیک, دم دست, دردسترس, سودمند, آماده, موجود, قابل‌استفاده, به‌دردبخور, چابک, چالاک, ماهر, استاد در کارخود, روان, به‌سهولت قابل‌استفاده

شاهکار, کار برجسته, کار مهم, کار بزرگ, فتح نمایان

عجیب, غریب‌وعجیب, عجیب‌غریب, نامأنوس, ناشی از هوس, خیالی, وهمی