

اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: مراتع, چرخه, علفزار, چراگاه
مترادفها: meadow, grassland, grazing land
متضادها: building, city, urban area
فعل، شکل پایه
ترجمه: تقویت کردن, بزرگ کردن, مبالغه کردن, مهم جلوه دادن
مترادفها: exaggerate, enlarge, amplify, intensify
متضادها: dwindle, reduce, diminish, contract
فعل، مصدر یا اسم فعل
ترجمه: پرورش, تربیت, آموزش
مترادفها: education, nurturing, rearing
متضادها: neglect, abandonment, misguidance
صفت (انگلیسی)، متمم اسمی دیگر (چینی)
ترجمه: کلی, شامل, دربرگیرنده
مترادفها: comprehensive, all-encompassing, broad
متضادها: racist, exclusive, racial, limited, restrictive
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: تعرفه, نرخ گمرکی, مالیات
مترادفها: duty, levy, tax
متضادها: subsidy, exemption, free trade
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: متابولیسمی, متابولیک, دگرگونشونده, سوخت و سازی
مترادفها: biochemical, physiological, energetic
متضادها: nonmetabolic, static, inactive
صفت (انگلیسی)، متمم اسمی دیگر (چینی)
ترجمه: زحمتکش, سخت, دشوار
مترادفها: hard, difficult, difficult for sb, it is difficult to, grueling, challenging, strenuous
متضادها: easy, simple, effortless
فعل، شکل پایه
ترجمه: ترمیم کردن, اصلاح, بهبود دادن, اصلاح کردن
مترادفها: revise, reform, modify, alter, rectify
متضادها: leave unchanged, maintain, preserve
فعل، شکل پایه
ترجمه: خشنود کردن, سیراب کردن, خشنود و راضی کردن, رضایت دادن
مترادفها: satisfy, please, fulfill
متضادها: displease, dissatisfy, frustrate
صفت (انگلیسی)، متمم اسمی دیگر (چینی)
ترجمه: شفقتآمیز, (شخص) دلسوز, دلسوز, رحیم
مترادفها: sorry, kind, sympathetic, humanitarian, humane, empathetic, kind-hearted
متضادها: cruel, unkind, brutal, uncompassionate, callous, indifferent
فعل، شکل پایه
ترجمه: فرضیهسازی, نظریه دادن, استدلال نظری کردن, تئوری کردن
مترادفها: speculate, hypothesize, postulate
متضادها: prove, establish, confirm
اسم خاص مفرد
ترجمه: عدم خواب, بیخوابی (غیرعادی), بی خوابی, خواب آلودگی
مترادفها: sleeplessness, restlessness, wakefulness
متضادها: sleep, rest, slumber, nap
اسم خاص مفرد
ترجمه: عضو شدن, ثبت نام کردن, جذب کردن, برای سربازی گرفتن
مترادفها: recruit, enrol, join, enroll
متضادها: discharge, dismiss, release
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: شیر, شیر آب, فیلتر, آبریز, شیر
مترادفها: tap, spigot, valve
متضادها: plug, cap, stopper
فعل، شکل پایه
ترجمه: پراکنده کردن, پراکندن, انتشار دادن, آشکار کردن
مترادفها: spread, distribute, circulate, scatter
متضادها: withhold, retain, keep
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: پیکار کردن, رقابت کردن, جنگیدن
مترادفها: contend, compete, strive
متضادها: cooperate, assist, help
اسم خاص مفرد
ترجمه: غیرمعتبر, بیاعتبار, بی اعتبار, معتبر نبودن
مترادفها: null, void, unacceptable
متضادها: valid, legitimate, acceptable
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: به زور و فشار وادار کردن, محدود کردن, فشار آوردن, اجبار کردن
مترادفها: limit to, restrict, limit, confine, force
متضادها: liberate, free, release, allow
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: جدا کردن, جدا, تفکیک, سوا کردن
مترادفها: separate, shut out, isolate, divide
متضادها: integrate, unite, combine
اسم، مفرد یا بیشمار
ترجمه: غذایابی, علوفه, علف چرا, غذا جستجو کردن
مترادفها: search, scavenge, scramble
متضادها: hoard, stockpile, store, hay
