(عمل, آگاهانه, حسابشده, دروغ, اهانت) عمدی, از قصد, بهقصد, عمدی, دانسته, باطمأنینه, فکر کردن, تعمداً, تأمل کردن, (تصمیم, سخن, رفتار) سنجیده, اندیشیده, شمرده, محتاطانه, باملاحظه, (رسمی) اندیشیدن, (رسمی) شور کردن, مشورت کردن, رأی زدن, اندیشیدن دربارهی, فکر کردن روی, سنجیدن, سبک و سنگین کردن, تأمل کردن در, بررسی کردن
a deliberate attempt to provoke conflict
Done consciously and intentionally.
she deliberated over the menu
Engage in long and careful consideration.
After a deliberate discussion, they reached a consensus.
Engaged in long and careful consideration.
هیئت مدیره یک تصمیم تعمدی برای تغییر سیاست خود گرفت.
با قصد و نیت خاصی انجام شده است.
پس از بحثی سنجیده، به توافق رسیدند.
درگیر تفکر طولانی و دقیق.